- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری خورشید دمیده ز عبایی که تو داری از بنده نوازی و عطایی که تـو داری آقای جهان است گدایی که تـو داری ما خـاک بخـیـلـیم و شما ابـر سخـایـی محـبـوب شده از کـرمت شغـل گـدایی چون جامه که بر قـامت زیبــا بنـشیند مـهـر تـو به دلـهـای مـصـفّـا بنـشیـند هر کس به دلـش مـهـر تو آقـا بنـشـیند مهـرش به دل حضرت زهـرا بنشیند لطف خود زهراست که ما اهل یقـینیم آن روز دعا کرده که امـروز چـنـینیم تـو آیــنــه داری و کـلام تو گهـر بـار در وصف تو ماندند چه گفتار و چه اشعار حـقا که زلالی و نجـیـبی و نـسب دار بـر شـیـر نـدارد اثـری زوزۀ کـفـتار در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد با آل عـلـی هر که در افـتـاد ور افـتاد بیـراهـه نـرفـتیـم اگر هـادی ما اوست ذکــر ولی الله همان جلـوۀ یا هوست چون شیشه عطری که به یک واسطه خوشبوست در چنته ما نیست به جز مرحمت دوست الـعــبـدُ و مـا فـی یــده کـان لـــمــولاه از برکت خورشید کند جلوه گری ماه تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است اوصاف تو در آیۀ تطهیر کتاب است تو عشق مدامی ودمت مستی ناب است جـای ولی الله کجا بزم شراب است؟ یک آیه بخوان آتش کـفـرش به یم افتد یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد گفتند شـراب و دلت ای ماه کجا رفت از مجـلس بغداد سـوی شام بلا رفت لب پاره شد و نـالۀ زینب به هوا رفت خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت شد مجـلس اغــیـار همان بـزم خـرابه سـوزد دل ما از غـم کـلـثـوم و ربـابه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
ای دُر نــورانــیِ ده بــحــر نـور وی نـهـمـیـن حجتِ ربّ غـفــور آیــنــۀ قــبـــلــۀ هــفـــتــم: جــواد نـور دل حـجـت هـشــتـم: جــواد کـنــیـۀ زیـبـای تـو ابـن الــرضـا مـحــمــدی یـا عـلـی مـرتــضـی؟ کـعـبـۀ ارکان حـرم کـیسـت؟ تـو قــبــلـۀ اربـاب کـرم کـیـسـت؟ تو مـاه رخـت مـصـحـف آیـات حـق واســطـــۀ کــل عــنــایــات حــق دسـت تــو دسـت کــرم کــبــریــا صـحـن و رواقــت حـرم کـبـریـا ارض و سـمـاوات به تو مـتـکـی بــودی امــام هــمــه از کــودکـی عـلـم، بُــوَد نـقـش گــل روی تـو جــود، گــدایـی بـه سـر کوی تـو با سـخـن تـو شـده احـیـای عــلـم هـر نـفـس تـوست مـسیحـای عـلم طــور، تــجـلــی گـه انــــوار تـو نــــور، مـتــاع ســر بــازار تـــو روی خـــدا، روی دل آرای تـــو چـشـم رضـا، محـو تـمـاشـای تو تــو پـســر فــاطـمـهای یـا جـواد! قــبــلـۀ جـان هـمـهای یـا جــواد! زادۀ اکــثــم ز تــو خـجــلـت زده ســیــنـۀ مـأمــون ز تـو آتـشـکـده دادهای ای حـجـت پـــروردگـــار پاسخ یـک مسـئله را سـی هـزار مــخــزن عـلـم ازلـی ســیــنـهات عــالَــم اســـرار، در آئـــیــنــهات ظرف وجـود تو پُر از علم غـیب نـور خــدایـی و مــبــرا ز عـیـب طـلـعـت تــو آیــنــۀ روی حــــق عـالم غـیـبـی ولی از سـوی حـق عـالـم دانـش همه پـابـست توست دایـرهای بـین کـف دسـت تـوست خلق جهـان را به درت التجاست شـأن شما «وَ مَن اَتا کُم نَجاست» خـیـل مَلَک عاشق تهـلـیل توست وحی خـدا زنـده به تـأویل توست ای ملک و جـن و بـشـر زائـرت وسـعـت مـلـک ازلـی، حــائــرت مــظـهـر الـطـاف خــدای مـجـیـد از کـرم و جــود تـو نـبـوَد بـعـیـد تا چو مـنـی عـقــده ز دل وا کـنم در حــرم قــدس تـو نـجــوا کـنـم خـار اگـر خـار بـود با گـل است زنـده به آب و نـفـس بـلـبـل است "میثم" دلـخـسـته از آنِ شـمـاست گرچه کم از برگ خزان شماست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
بـاز شــبــیـه شـب بــارانـی ام زادۀ دریــایـم و طــوفـانـی ام مـثـل اویـس از قــرن آواره ام در پـی یــاران خـراسـانـی ام عاشـقی ام را همـه فهـمـیـده اند مِـهـر شـده مُهر به پیـشانی ام دست نسیم است سر گیسویش دست خودم نیست پریشانی ام ابروی او نـورٌ عَلی نـور شـد عـاشق این طاق چراغـانی ام داده جنون هستی من را به باد روز نخستی که شـنیـدم جواد می چکـد از کـنج لـبانم شراب خـانه ات آبـاد خـرابم خـراب سنگ تراشی دل سنگم گرفت تیشه زد وساخت ازآن دُرناب شانه زدویکسره دل ریخت ریخت درخم آن گیسوی پرپیچ وتاب به به اگـر دسـت تو افـتـد دلـم فارقم از روز حساب و کتاب جاذبـۀ مـحـض مـرا نـور کن حضرت خورشید به جانم بتاب جـذبـۀ پـیـغـــمبـر اُمّـی جـواد ای به ابـی انت و اُمـی جـواد نیست فـقـط روز مـبادا کـریم هست همه روز و شبم با کریم یاد گرفته است که بر هیچ کس رو نـزند ایـن دلـم، الا کـریم هر چه گـره بیـشتـرم می زنـد می شود این فاصله ها تا کریم خواهش ماجرعه ای از آب بود داد ولـی پـهـنـۀ دریــا کـریـم بس که درِ بسته زدم خـسـته ام باز نـشد هـیـچ در امّـا کـریم در نزده در به روی ام باز کرد باز همین طایـفـه اعجـاز کرد فیض مسیحایی ات عیسی بَرَد دست به دامان تو موسی برد از هـمـه دل می بـرد آقـای مـا بیشتر از حضرت زهرا برد روی پرش لطف کن و پا گذار رتــبـۀ جـبـریـل به بـالا بـرد بـال بـده تا حــرم کـاظمـین ... با نفس وای حـسینم ... حسین مثـل همـیـشـه دم ایـوان طـلا نام تو شـد نـام تو سوگند مـا نـام تو گـفـتم و بـاران گـرفت خیس شد از گریۀ ما صحن ها پنـجـره فـولاد گـره بـاز کـرد از من افـتاده بـه لـطـف شـما مثـل هـمیـشه دم بـاب الجـواد حـاجـت مـا بود که آقـا رضا جـان جـوادت ببـرم کـاظـمین تا کـه بخـوانـیم به پـائـیـن پـا ..."آمـدم ای شـاه پـنـاهـم بـده خـط امـانـی ز گــنـاهــم بـده " وای اگر غصه ی مـادر نبود حـال تو اینـقـدر مکـدر نبـود مثل حسن شدجگرت ریزریز حیف که بالین تو خواهر نبود خوب شد ازحنجره ات خون نریخت حـرمـله در لحظـۀ آخـر نبود شکر خدا پیکرت عریان نشد زیـر سـم اسـب پـریشان نـشد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
هـر کـه ســر خــدمـت نـگــار نـدارد هر چه که هـم بـاشـد اعـتـبـار نـدارد بحـث ســر دیــدن کـریـمی یـار است ورنـه گــدا بــودن افــتــخــار نــدارد وقت کرم دست توبه دست گدا خورد بـهـتـر از این لطـف؛ روزگـار ندارد صبـح قــیـامـت اگـر تو دلـبـر مـایـی هـیــچ کـسی بـا بـهـشـت کــار نـدارد تـا که خـدا هـسـت شـاه و گـدا هـست شاه اگر یار مـاست روزی مـا هست لطف تو باشد اگر، حساب کدام است؟! مهر تو باشد اگر، عذاب کدام است؟! علت خلـقت تویـی در عشق و گر نه جبر کدام است و انتخاب کدام است؟! چـلـه ای بـاید گـرفـت تا که بـفـهـمـیـم سرکه کدام است یا شراب کدام است؟! روی تـو و روی او.. چـگونه بفهمیم در وسـط ایـن دو، آفتاب کدام است؟! هـیـچ کـسـی مـثـل تـو وجــود نـدارد مـثـل تـو و سـفــرۀ تـو جــود نــدارد بـاز بـیــنــداز سـمـت مــا نـظـرت را نــوکــر دربــار کــن غــلام درت را بعد چهـل سال گریه کردن و هجران این همه خوشحال کرده ای پدرت را! بعد چـهـل سـال، عـاقـبت شده وقـتش تا بـگـذارد بـه روی سـیـنه سـرت را شهر پر است از حسود، حـرز بینداز یا که عوض کـن مسیر رهگذرت را در هـمـه مـولـودهـای قــوم پـیـمـبــر هـیچ کـسی نیست از تو با بـرکـت تر لـطـف تو را از ازل زیــاد نـوشـتـنـد آیـنـــه ات را خـــدا نـــژاد نــوشــتـنـد خـاک سـر راه تو بهـانـۀ خـلـق است خـاک مـرا از هــمـین بـلاد نـوشـتـند ایـل و تـبـار مــــرا مـریـد نــوشـتـنـد ایـل و تـبـار تــو را مُــراد نـوشـتـنـد هرچه خـدا جـود داشت داد به دستت نـام تو را ایـن چـنین، جـواد نوشـتـند یـا کـرم و یـا جـواد عـبـد تـو هـسـتـم حـضرت باب الجـواد عـبـد تو هـستم هفـت زمین در خور کبوتر تو نیست غـیر بـلـندای عـرش بـسـتر تو نیست وقـــت نــمــاز شــبــت تــجـــلــی الله هیـچ کسی جز تـو در برابر تو نیست خواست پدر بوســه اش برای تو باشد خوب شد این که کسی برادر تونیست گـرچــه عــلی اکـبـرِ امـامِ رضــایـی زخـــم ولی بر ضریح پیکر تو نیست این شـب جـمـعـه بـده جـواب همه را آب مـگـر مـهـریـۀ مــادر تـو نـیـست از چه علی اصغـر از فرات نـنوشـید از چـه از آن مـایـۀ حـیـات نـنـوشـیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
می نویـسـم سـر خط نام خـداوندِ رضا شعـر امـروز بـپـرداز به لبخـند رضا آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟ از تودرآل نبی با برِکت تر چه کسی ست؟ آنکـه از آمدنش عشق بیان خواهد شد "عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد" آسمان!از سرخورشیدِ تو خواب افتاده؟ یا که از چهـرۀ این طـفـل نقاب افتاده بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود " دوش در خلقۀ ما قصۀ گیسوی توبود " آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت روزی شعرمراحضرت معصومه نوشت عدد سائل ایـن خانه زیاد است امروز شعر وارد شده ازباب جواد است امروز بازبا لطف رضا کار من آسان شده است کاظمین دلم امروز خراسان شده است دوسـت دارم که بگردم حـرم مولا را بـوسه باران کنـم از یاد تو پائین پا را بنـویـسیـد کـه تـقــویم بـهـاری بـشـود روز او روز پـسر نـام گـذاری بشود خـالـق از دفـتر تـوحـید جـناس آورده جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟ شک ندارم که از این حـیلۀ ابـتر مانده رو سپیدی ست که بر چهرۀ کوثر مانده به رضا طعـنه زدن جای تأسف دارد گرچه یعقوب شده، مژدۀ یوسف دارد این جوان کیست که معنای قیامت شده است سنـد محکـم اثـبـات امامـت شـده است گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتراست با پـیـمبر صفـت مشـترکـش بیـشتر است این جوان کیست که سیمای پیـمبر دارد بـنـویـسـیـد رضـا هـم عــلـی اکـبـر دارد اهـلـبیــت آیـنـۀ بـی مــثــل قــرآن انـد این جوان کیست که از خطبۀ او حیرانند؟ نسل در نسل، شما مایـۀ ایـمـان مـنـید من نفس می کشم از اینکه شما جان منیـد نزند دشمنت از روی حسادت نظرت چند روزیست پریشان شدم آقا! پـسرت... غصه ای نیست اگراین همه دشمن دارد پسرت حـرز تو را تا که به گـردن دارد پسرت مثل علی بوده، امیر است امیر پسرت چـشمۀ جوشان غـدیر است غدیر آخر شعر مـن از قلب هـدف می گذرد کـاظـمین تو هـم از راه نـجـف می گـذرد تا ز مـولا ننـویـسیم ادب کامل نـیست چون که بی نام علی ماه رجب کامل نیست یا علی یا اسـد الله عـنان دست تو است جلوه کن باز یـدالله؛ جهان دست تو است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
روشن تر از روز است خیلی بامرامند وقـتی کـریـمـان با گـدایـان هم کـلامند الحـق که آقـازاده هـا یک یک امـیـرنـد الحق که نوکـرزاده ها یک یک غلامند در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم وقـتی گـدای ایــن درم، مـردم گـدامـند عـیـن عـدم هـسـتـیم و با آنان وجـودیم پـس مـا هـمـان هـائـیم که آن ها بـنامـند سـنّ زیــاد و ســنّ کـم، فــرقـی نـدارد ایـن خــانــواده از طـفـولـیـت امـامـنـد چـیـزی نـدارم جـز «سلام الله علیهم» فـرزنـدهـای فـاطـمـه بـا احـــتـرامـنــد هر صبح خورشیدند ودرهرشـام ماهند ایـن چهـارده تا روشنی صبح و شامند و الله ایــن پــــروانـگـی مــا مـی ارزد هـر چند خـاکـسـتـر شـدیم اما می ارزد یک جان نـاقـابـل بـه پایت ذبـح کردیم حـالا کـه شد مـال تو از حالا می ارزد این گـریـه ها را آیـهٔ تـطـهـیـر گـفـتـنـد یک قـطـرهٔ آن بیـش از دریـا می ارزد بـا کـاظـمـیـن تو بـهـشـتی دارم اینـجـا پـس زنـدگی در عـالـمِ دنــیـا مـی ارزد پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً وقتی عصای حضرت موسی می ارزد! دستی بکـش بـیـنا کنی این چـشـم ها را بـا معـجـزات تـو چه نـابـیـنا می ارزد! کافی ست ما را این که بابای تو خـندید لـبـخـنـد بـابـای تـو یک دنـیـا می ارزد سـر می نهـم بر پـای تو قـیـمت بگـیرم هـر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
آن که کمـش را نیـمه شب آورد دادت دارد زیـادش مـی کــنـد لـطـف زیـادت آقا منم...آن رختْ پـاره...پا بـرهـنه... آن شب؛ شب جمعه مرا که هست یادت! تـو کـیـسـتـی؟ تو از کـریــمـان بــلادم مـن کـیـسـتـم؟ مـن از گـدایـان بــلادت آن کـه مــرا حـالا مُــریـد تـو نـوشـتـه حـتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت توجان مایی،پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت توهرکجا پا می نهی؛ هرصبح خورشید عــرض ارادت مـی کـنـد بر بـامـدادت بـابـای تـو با دیـدن تو گـریـه مـی کـرد بـا گـریـه لطـف دیگری دارد عـبـادت آبـاء و اجـدادت همه یک یک جـوادند پس می نـویـسـیم ت جـواد بن الجـوادت این چهـارده آئـینه از بس کـه شبـیه اند در شأن و خُلق و خو، نمی دانی کدامند بر روی پایت می گآذارد شیعـه سر هم جـبـریل حـتی می گـذارد بـال و پـر هم به خـاک پایت احـتـیاجی نیـست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طـوافت بـال و پـر مـا سـوخـته حـتی جگـر هم بـا آبــروی تــو تـهــجّـد آبــرو یــافـت فـیض از مناجات تو می گیرد سحر هم با این جـمـالـی که تـو را دادنـد، بـایـد بـیـن خــریــداران تــو بـاشـد پــدر هـم نـام مـرا هـم بـین این عـشـاق بنـویـس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم ای جان به قـربان تو و دورِ شـلـوغت یـوسـف شـدن بـازار دارد، دردسر هم در کـوچـه جـانِ ما نـقـابت را بـیانـداز اینگونه چشمت می زنند این ها نظر هم هـستـند یک یک شیـرها دنـبـال دامـت چــشـمان آهــوی خـراســانِ پــدر هــم فهم من از لطف جـوادی تو این است: که آن چـه را گـفتـیم دادی، بیـشـتـر هم مـا را ببـر تا کـاظـمـین این بـار با هم مـا را بــخر در کاظمین این بار درهم جز عجـز، سائل چـاره ای دیگر ندارد وقـتــی کـریــمـیِ خـــدا آخـــر نــدارد مـا را بـرای در زدن معـطـل نکـردند اصـلاً بـیـوت ایـن کـریـمـان در ندارد این خـانـواده کودکش ذاتاً بزرگ است نـام عــلـی کـه اصـغـر و اکـبـر نـدارد طفـل رباب ست و ولیکن عـادتش بود از شــانـهٔ عـمــه سـرش را بـر نـدارد بین مقـامات ربـاب این شأن کافـی ست که هیچ کس جز او عـلی اصغر ندارد وقتی که آمد لشگر کـوفه به هم ریخت مـیـدان عـلـمـداری از یـن بهـتـر ندارد وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخـر گـمـان کـردنـد که لـشـگـر نـدارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
نشـسـتهام بـنویـسم گـدا نمیخواهی؟ مـیان خانـۀ خود بی نوا نمیخواهی؟ نـشـسـتهام بنـویـسم کـریـم یـعـنی تو کریمزاده تو حاجت روا نمی خواهی شنیدهام که عطایت زبانزدهمه است نـیـازمـنـد بـرای عـطـا نمـیخـواهی به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد تو علم و معجزه و کیمیا نمیخواهی قسم به روی شما خوب مـیشوم آقا فقـط بـیا و نگـو که مرا نمیخواهی مـنم اسـیـر نگاه پر از عـطـوفت تو من از نگاه تو خواندم شما نمیخواهی که من جدا شوم از تو وَ خوب دانستم که میکنی ز محبّان خود هواخواهی هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا نـشـسـته روی پـر جـبرئـیل ســیّـدنـا من آمدم که بگـویم به تو سـپاسـم را وجـمع میکنم این بار من حـواسم را که تـا دگر نبـرم یأبنَ فاطـمه هرگز به غیـر کـوی شما دست التـماسم را برای آنکه بـیــایم به محـضـرت آقـا روا بُـود کــه مـرتّب کـنم لـباسـم را میان آیِـنهکـاری چنـان شدم تـکـثـیر هـزار مـرتبـه دیـدم من انعـکـاسم را به غیر نان شما که نخورده ام هرگز بـبیـن زبان و دهـان نمکشـناسم را میان دغـدغـه ها عـطـر عـاشـقی آید فرونشاند دراین دل غم و هراسم را دلـم کنـار شما خـانه در فـلـک دارد جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد بــرای ذات خــداونـد امـتــدادی تـو دوباره نور خدا را به سینه دادی تو زمینِ مُـردۀ مـردم دوبـاره احیـا شد ازآن زمان که براین خاک پا نهادی تو تجـلّی نـبی و حـیدر و حسین هستی کـه بـا تهاجم هر فـتنه در جهادی تو تواز مریضی هرشیعه غصّه میخوردی ز شـادمـانی دل های شیعـه شادی تو تـمام جـود خـدا را اگر کنم تـفـسـیر رسم دوباره به نامت زبس جوادی تو نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را به عـالـمی نـدهـم ذکـر یا جـوادم را به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر مـن از ولایت تو آبـرو گـرفـتـم پس کـنار نـام تو آقـا شـدم خـدا را شکر از آن قـدیم کـه مهر تو در دلـم افتاد مـقـیـم عـالـم بالا شـدم خـدا را شکر تو در نهایت اکرام و من تُـهی دسـتم مـقـابـل تو تـمنّـا شـدم خـدا را شکر تـو در کرانـۀ یـا ربّـنای من هـستی من از دعای تو دریا شدم خدارا شکر من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا مُحبّ حضرت زهرا شدم خدارا شکر هـزار غبـطه به پای نگات میریزم تمام عـمر خودم را به پات میریزم من از نـگـاه مـدامت دوام مـیگـیرم ولایـت از سـخـنـان امـام مـیگـیـرم به خاک میکـده من سر فرود آوردم فـقط ز دسـت کـریم تو جام میگیرم من آنـقَدَر بـه شما می دهـم سـلام آقا که آخر از تو عَلَیکَ السّلام میگیرم اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده مـن از دوای شـما الـتـیـام میگـیـرم کـبوتـرم که شـدم جـلـد گـنـبد زرّین فقط پر از سر این برج و بام میگیرم به سنگفرش حریم تو میکشم دستم تـبـرُّکـاً در بـیـت الـحـرام میگـیـرم تو رتـبه ای بده تا خاک پایتان باشم چه خوب پیش شما من مقام میگیرم غلام هیچ کسی جز شما نخواهم شد گدای کس به جزإبن الرّضا نخواهم شد تو آمـدی که شـوی قـبلهگاه مردم ما تو آمدی شـده دلـشاد امـام هـشـتم ما تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر و تا همـیشه بـمـانـد به لب تبـسّـم ما تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را فقـط صفا بـنویسی بر این تـلاطم ما من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم مـحـبّت تـو بُـوَد بـاعـث تـفــاهـم مـا تو آمدی که شوی با گدات همـسفره که نان جو بخوری جای نان گندم ما کنار حضرت معصومه یادتان کردم چه وقت بهر زیارت تو میروی قمِ ما؟ دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد به سر هـوای پریدن به کاظمین آمد امـیـر هـر دو سرا یا جـواد ادرکنی نـظـر نـما به گـدا یا جــواد ادرکـنی بـه حـقّ مـادرتـان فـاطـمه قـسـم آقـا بـخـر مـرا ز وفـا یـا جـواد ادرکـنی خـدای جـودی و جـود خدای مـنّانی به سائـلت کن عطا یا جـواد ادرکنی طواف کوی تو برتر بُـود ز بیتالله قسم به سعی و صفا یا جواد ادرکنی رود به سوی بهشت خدا هرآنکس که تو را نـموده صدا یا جـواد ادرکـنی فــقــط ز راه ولای تـو یـا ولــیَّ الله روم بـسـوی خـدا یـا جـواد ادرکـنی نشستهام که بگیرم برات رفتـن خود به شهـر کرب وبلا یا جواد ادرکنی تویی تو زادۀ شمسُ الشّموس یا مولا عـلیّ اکـبر سلـطـان طـوس یـا مولا نشـستـه مـرد غـریبی کـنار گهـواره کـنـار گـریـۀ بـی اخـتـیـار گـهــواره رضـا نشـسـته بخـواند نـوای لالایی بـرای کـودک زیـبا عُــذار گـهــواره چقدر شب به سحر درد ودل کند با این گـلی که شد همه باغ و بهار گهواره چـقـدر طعـنه شـنـیـده ز دیـر آمدنت چـقدر سخت گـذشت انتظار گهواره دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی دوبـاره مـرثـیـۀ شـیـر خوار گهواره میان هُرم عطش مادری صدا میزد بخـواب کـودک دل بیـقـرار گهواره امان ز اشک رباب و غم علی اصغر چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ای وجودت حیاتبخش وجود سـائل درگهت کـرامت و جود مــظـهــر کــامل امــام رضــا آفـــتـــاب دل امــــام رضــــا قـبـلـۀ حـاجـت هـمـه، حـرمـت دشمـن و دوست سائل کرمت مـاه، آئــیـنـهدار طـلـعــت تــو رخ شمسالشموس صورت تو آیـۀ هــشـت ســـــورۀ نــوری بـه جــواد الائـمـه مـشـهـوری خـلـف پــاک مـرتـضـایـی تـو کـوثـر حـضرت رضـایـی تو ملـک و جـن و انـس مهـمانت دو جهـانی نشـسته بر خوانت کاظمینت درون سینۀ ما است نجف و مکّه و مدینۀ ما است تو جـوادی و مـا گـدای تـوأیـم هر چه هستیم خاک پای توأیم لطف تو، عجز ما، بود معلـوم هر دو هسـتیم لازم و ملـزوم کـــرم و جـــود تــا ادا گــردد هــر جــوادی پــی گـدا گـردد مـن اگـر در گـدائــیــم کـاهـل تو به جـود و کـرامـتی کـامل تو محمد علی است ابن و ابت کـنـیه ابن الرضا، تـقی لـقـبت تـو گـلــی و وجــود گـلـخـانـه ای به ریحـانه روح و ریحانه رنگ رخـسار مرتضی داری نـقـش گـلـبــوسۀ رضـا داری پــدران تــو بـرتـریـن پــدران پســران تـو بهـتـرین پـسـران یـم جــود و فـتــوّت آیـد هـمـه اهـل بـیـت نـبــوّت ایـد هـمـه دلـتـان بـحـر بـی کـرانـۀ عـلـم کیست غیر از شما خزانۀ علم مـعـدن خـیر و مظهـر خـیرید اول خــیـر و آخــر خــیـریــد ابــر، بــاریـده بـا ولای شـمــا خلـق، خلقـت شده بـرای شما هـمـگــی بـابهـای ایـمـانــیـد امـنــــای خــدای رحــمانــیــد تا صف حشر اصل هر کرمید رکـن ارکان و قـادَةُ الاُمَـم ایـد عـلـمها قـطـره و تـو دریـایـی عـالـمـی بـنـده و تـو مـولایـی دو جهان ذرّه و تو خورشیدی که به قـلـب هـمه درخـشـیدی پیـش عـلم تو علم عالم چیست درحضور تو پور اکثم کیست تـو به بـزم سـخـن تـکـلـم کـن تـو بـه روی رضـا تـبـسّم کن نـفـس حـلـم زنـده از سـخـنـت بـوسـۀ عـلـم بـر لب و دهـنت یک کلام تو صد سپهـر کـمال یک سؤال تو سی هزار سؤال تو دهی، ای کـرم گـدای درت حِـرز مـادر، به قـاتـل پـدرت تو که در هر دلی حـرم داری تو که بـا دشـمنت کـرم داری توکه بر خشم خصم؛ میخندی بـه روی دوست در نمیبندی اَنـت بــابُ الــمــراد ادرکـنـی یــــا امــام جــــواد ادرکــنــی سـیّـدی "میـثم" ام قـبـولـم کـن خـــاک ذریّـــۀ رســولــم کـن
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیهالسلام
غــریـب سـامـرا جـانـم فــدایـت بـمـیـرم ای گـل زهــرا بـرایـت ز زهر فتنه ها جان داده ای تو که شـهــر سامــرا شد کربلایت تـو روشنـای دلهایی ، تـمـام هستی مایی ، گـل پــرپــر زهــرایــی فــدای غـصـه و غم های تو آقا گرفت آتش ز سر تا پای تو آقا آه ، واویـلا، واویــلا، واویــلا *********************** دل سُکــّـان جـنـت مــایــل تـو تو مـولا و کـریمان سـائـل تو به کوری دو چـشـم دشمنـانت هـمـه جانـهــا بُـوَد نا قـابـل تو تو نوری به چشم همه ، نمایند هر دم زمزمه ، مدد ای گل فاطمه شود حاصل زلطفت نصرما آقا تویی جـدّ امـام عـصـر ما آقـا آه ، واویـلا، واویــلا، واویــلا *********************** تو وبزم شراب و اهل عصیان ملائک از غمـ تو دیده گـریـان به یاد شهر شام و ظلم عُدوان شده ذکر همه عالم حسین جان سری از پیکر جدا بود ، میان طشت طلا بود ، دم زینب واویلا بود دل زینب ، زداغ دلـبـر افـسرده حسین جان برلبت چوب جفا خورده آه ، واویـلا، واویــلا، واویــلا
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیهالسلام
ســـوم شـهــر اللّه رسـیــده گوش جان بانگ غم شنیده شد روان از دیده اشک غربت، در عزای خورشید ولایت، سامرا گشته دارالمصیبت سیدی امام هادی، سیدی امام هادی ***************************** شیعه از داغت خونجگر شد حـسـنت امشب بـی پــدر شد چشم مهدی از این غصه شد تر، جامه ی ماتم پوشیده مادر؛ گشته ای تومهمان پیمبر سیدی امام هادی، سیدی امام هادی ***************************** ای تـــمــام عــالــم فــدایــت فــاطــمــه گـریـد از بـرایت لاله گون شد چشمان پر آبت، پر شرر گشته قلب کبابت، برده دشمن در بزم شرابت سیدی امام هادی، سیدی امام هادی
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیهالسلام
به چشمم ره گریه وا شد چه شور و بساطی به پا شد به یـاد عـزیـزان زهرا دلـم راهــی سـامــرا شـد عجـب سـامــرای غـریـبــی حـریـمش به رتـبـه رفیع است بـسـوزد دل گــریـه کــن ها که قــدری شبـیـه بـقـیــع است ازیـن داغ عـظـمـی ، زند ناله زهـرا واویـــلا واویــلا ، واویـــلا واویــــلا واویلا ؛ واغربتا؛ واغربتا؛ واغربتا (۲) ******************************** اگر چه عزیزان زهرا به درد دو عالم طبیبند چه گویم هنوزم به قرآن ائـمه غریـب غـریـبـند علی رغـم ایـن دشمـنی هـا وَ بـی شـرمی اهل عـصیـان مـنِ شـیـعـه هــم غـافـلــم از مـقــامـــات اعــــلای آنـــان بـیـایـیـد شـویـم یـار، به اولاد زهـرا بـه کسب عـلـوم و، به کـار و به تـقوی واویلا ؛ واغربتا؛ واغربتا؛ واغربتا (۲) ******************************** یکی ازهمانها که گفتم بُــوَد هــادی آل احــمـد گــل گـلـشـن آفـریـنـش ز خـوبـان عـالم سرآمد چــو اجـداد خـود آن زمـانـه ز حـقّ خـودش گــشـته محروم به دست ستـمـکار طاغـوت غـریـبـانــه گـردیــده مـسمـوم سـراسـر شـرر شد، از آن زهـرا کـیـنه تو گـویـی دلـش سـوخت، به یـاد مـدینه واویلا ؛ واغربتا؛ واغربتا؛ واغربتا (۲) ******************************** پسر کشته ی آتش زهرا وَ اشک دوعالم روانه ولــی مـادر و آتـش در ولی مـادر و تـازیانـه بُـوَد تـا ابـد غـرقِ دراشـک نگـاهـم سوی خـاک کوچه کـه زهــرا به پـیش امـامش فــتـاده روی خـاک کـوچـه قـلـوب مـلائـک؛ گـرفـتـار زهــراست دل هـر دو عـالــم،عـزادار زهـراست واویلا ؛ واغربتا؛ واغربتا؛ واغربتا (۲)
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام هادی علیهالسلام
سوم شهرُالله، عالمی برای سروری عزاداره ** ازچشمها بارانِ درد وغـصه می باره (۲) چشم عالَم ، گشته گریان ســامــرا شد،بیت الاحزان از غمِت هر دلی مدهوشه *** میشه این دلهای بی توشه *** معتکف کنار شش گوشه سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی(۲) ********************************* پاره جگر آقا، ای تمام ِ عالمین گریان داغ تو** میگیره قلب شکسته ام سراغ تو(۲) ای دو عـالَـم ، بــی قــرارت فـاطـمـه شد ، غـصـه دارت غربتت آتش دلها شد *** خونجگر لاله به صحرا شد *** گریه کن مادرت زهرا شد سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی،سیدی یا امام هادی(۲) ********************************* عادتُکَ الاحسان، دست ما وکرمت یا حضرت هادی** به فدای حرمت یا حضرت هادی(۲) در حـریـمَت، یـابن الـزهـرا کــربـلایـی ، مـیـشـه دلـهــا کـن دعـا که خـدایی بـاشیم *** نـوکـری شهـدایی باشـیم *** تـا ابـد کـربلایی باشیم یا حسین یا اباعبدالله،یا حسین یا اباعبدالله،یا حسین یا اباعبدالله(۲)
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سرِ شوریده، دلِ بی سر و سامان داریم از دلِ سوخـته گان شمعِ شبستان داریم به هـوای تو بـمـیـریم اگـر صدها بـار باز هم در هوسِ دادنِ جان، جان داریم خط به خط چشمِ تو،ابروی تو،اعجاز خداست مـا به آیـاتِ اشـارات تو ایـمـان داریـم خنده و گریۀ عُـشاق ز جای دگر است عجـبـا دیـدۀ گـریـان لبِ خـندان داریـم ای جـگـر گـوشۀ دلبـندِ مُعـینَ الضُعَـفا دولتِ عـشقِ تو از شاهِ خراسان داریم غیرتِ شیعه همینجاست در آب و گِلِ ما به دعای خودِ زهراست كه ایران داریم هركجا نامِ شما هست همان كشورِماست مادرت حضرت زهرا به خدا مادرِ ماست شكـرِ این مـادری و مـهـرِ خدادادی را یـاد دادنـد بـه مـا نـغـمـۀ یـا هــادی را با توسل به تو مشـمولِ عـنایت شده ایم ما به دستِ كـلـماتِ تو هـدایت شده ایم ای به مانـند عـلـی جـاذبه و دافـعـه ات چـارده آیـنه جـمع آمده در جـامـعه ات چهـارده نور در این آیـنه بـنـدان داریم چهارده بار در این جامعه قرآن داریم چهارده جامِ مِی وساقیِ كوثر ساقیست چهارده قرن گذشته است كلامت باقیست شـورِ تو كرده به پا دردلِ ما هـنگـامه می رسد دست به دست از تو زیارتنامه وقتِ پابوسِ، زیارت به زیارت هستی در زیارات، عبارت به عبارت هستی این تو هستی كه همیشه همه جا با مائی مشهد و سامـره و كـرب و بلا با مائی حیف، من قدرِ تو را خوب نمی دانم حیف باز هم جامعه را خوب نمی خوانم حیف شب قدر است كه میقاتِ تو را می فهمد مَطلـعُ الفَجـر مناجـاتِ تو را می فهـمد تو مسیحی كه به تصویر دمیدی جان را شیـرِ در پـرده اشاراتِ تو را می فهمد شاهـد شأنِ رفـیعِ تو شهـید است شهید ابنِ سِـكّـیت مـقـاماتِ تـو را می فـهـمد پُـر شد از كـاسۀ تو كـیسۀ زنـدان بانت دشـمنت نـیز كـراماتِ تو را می فهـمد درکِ تنهائی تو بر احـدی آسان نیست سامـرا سخت مصیباتِ تو را می فهمد بارها بر جگـرت داغِ مـصیبت زده اند سورۀ نور،چگونه به تو تهمت زده اند؟ شأنِ تو افضلِ بر ناقۀ صالح بوده است چه كسی دست به تحقیرِ شما آلوده است چه كسی گفت به تو مردِ ریاكار، ای وای داخلِ خانه شدن، از سرِ دیوار ای وای وای بر من كه شما را به عتاب آوردند محـضـرِ آیـۀ تطهـیـر شـراب آوردنـد وای بر من كه به این حالِ خراب افتادم یـادِ زیـنـب وسـطِ بـزمِ شـراب افـتـادم چوب نزدیك شد و قسمتِ زینب شد آه گــفـت: لاحَــولَ و لاقــــوّةَ اِلاّ بــالـلـه
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام هنگام شهادت
وای از ظلـم که هم درد شب تـارم کرد درد غربت به خدا خسته و بیمارم کرد من که درد همه را خـویش دوا می کردم در تب زهـر جـفـا درد گـرفـتارم کـرد درد تبعـید و فـراق پـسـرم سخـت نبـود بُـردن بـزم شـراب این هـمه آزارم کرد بـارها قـلب بـنـی فـاطـمـه را لـرزانـدند وقت و بی وقت عدو یکسره احضارم کرد گرچه در کوچه و بـازار نگـردانـد مرا لیک تحقیر به هر کوچه و بازارم کرد در جـوانـی شـجـر عمر مرا سـوزاندند بسکه دشمن به غم و غصه گرفتارم کرد آن همه معـجـزه دیـدنـد، مسلـمان نشدند غـفـلت امت بی درد چه غـمـبـارم کـرد نه فقـط امر علی را نشـنـیـدند که خصم حبس در سینه دو صد نطق غمبارم کرد پــسـرم خـانـۀ تـبـعـیـد مـرا کـن حـرمـم تا بدانند همه، خـصـم چه رفـتـارم کرد کـاش تـابـوت مرا هم دل شب می بردند غـربت فاطمه یک عمر عــزادارم کرد به عــزاداری من اشـک بـریـزیـد ولـی این حسین است که آشفته و خونبارم کرد نـایـبـم عـبـدالـعـظـیـم الحسنی شاهد بود کربلا یک شبه تخریب شد و زارم کرد سامرا مثل بقیع و حـرم کرب و بلاست غم تخریب حـرم خسته ز اشـرارم کرد رنگ شادی به جز از یـار نبـیـند شیـعه شادی آن است که از مـژدۀ دلدارم کرد ز هدایت گری ام پرچـم حـزب الله است که به عالم علم این دست علمدارم کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تا مـقـیــم سـرزمـین آشـنـایـی می شـوم فارغ ازحزن وغم و درد و جدایی می شوم وقت تسبیح ومناجات سحر با یاد دوست بیـقـرار و مست جـام ربّـنـایی می شوم التـمـاسم پـای تـا سر، مستـمـند حـاجتم چون دخیلِ دل پریـشانِ دعایی می شوم دل، مرا باخویشتن این سو و آن سو میبرد نیست دست من كه گاهی سامرایی می شوم چون كبوتر تا حریم عاشقی پر می زنم لحظه هایی كه به یكباره هوایی می شوم با نــوای انت مــولا و انـا مـسـكـیـنُــكَ در حـرم آمـاده از بهـر گـدایی می شوم تا كه میخوانم به روی لب دعای جامعه با نگـاه حضرت هـادی فـدایی می شوم كـوری چـشـم عـدو با نام زیـبای نـقـی عشق بازی می كنم من كبریایی می شوم دومین ابن الرضا و كار حیـدر می كند زین سبب با ذكر نامش مرتضایی می شوم این علی سـوم نسل حسین بن علی ست نام او را برده و كرب و بلایی می شوم اوكریم و سائلانش دست حاتم بـسته اند من به عشق او گدای بی نوایی می شوم در شـب تـاریك انـوار ولایـش مـاه من اوسـت، سـرِّ گـفـتــن ده بـار یـا الله من یك نگاهت قطره را از لطف دریا می كند ذرّه را خـورشیدِ عـالم تاب دنـیا می كند هركه با عصیان و زشتی و خطا بیگانه شد خویش را درجنت كوی تو پـیدا می كند در مـیـان زائــران بـارگـاه قــدسـی ات حضرت روح الامین هم خویش را جا می كند هر كه شد خلوت نشین كوی سُـرَّ مَن رَآ با دم قـدسـی تـو كــار مسیـحـا می كـند هركه میبیند مزار خاكی ات را یك نظر بی گمان یاد بقـیع و قـبـر زهـرا می كند سامـرایت تا قـیـامت قـبله گاه عـرشیان سجده برخاك حریمت عرش اعلا می كند یوسف از حُسن خدایی تو مست و بیقرار دائـماً بر روی لب نـام تو نجـوا می كند روزموعود فرج، مهدی به روی گنبدت پرچم فتح و ظفر را نصب و برپا می كند هر فراز جامعه كه از لسان پاك توست در دل اهل ولایت شور و غوغا می كند هرگرفتار غمی از دل هزاران عقده را لحـظه ای با بــردن نام شـما وا می كـند شیعه مـدیـون عنایات امام هـادی است تا قیامت آبرومند از كـلام هـادی است ای كبوتر از چه رو زخمی و بی بال و پری از شرار زهر قـاتـل گـوئیا شعـله وری نیست امیدی دگر انگار وقت رفتن است از تومانده پیكری تب دار و چشمان تری در نگـاه پر ز نورت غم نمایانگر شده دیده ات سوی در است این لحظه های آخری میزنی بر روی خاك حجرۀ غم دست و پا زیر لب انگــار داری نام زهرا میبری یاد یـاس قـد كـمـان مـرتضی افـتاده ای روضه میخوانی به یاد ضرب دیوار و دری یاد آن خانه كه روزی عـده ای آتش زدند غرق درخون روی خاك افتاد آن جا مادری لیك با لب های خشكت با نوای العطش مثـل بـابـای غـریبـت یاد جـد بی سـری یاد آن لحظه كه در گودال دشت كربلا پاره پاره بر زمین افتاد خـونین پیكـری بیقـرار شیرخـواره دل پـریشان ربـاب یــاد جـســم اربـاً اربــای عـلـی اكـبری خیمه ها میسوزد و اهل حرم در اضطراب وای من درعلقمه افتاده است آب آوری زینب و نامحرم ظلم و جفای بی حساب بسته شد دستان ناموس پیمبر بـا طناب
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام هنگام شهادت
آه در سینه ام از زهـر شراری برپاست آتشی بر جـگـر و رویِ لبـم واویلاست سوخـتـم سوخـتم آبی که نفس می سوزد حـجره ام از جگـر سوخته ام کرببلاست مــادرم آمـده بـالـیــن مـنِ چـشـم به راه تا بگویم غم خود را که دلم پُرغوغاست دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست مـثـل آن دخـتـرکی که نـفـسـش بنـد آمد راه می آمد و می دید سری بر نی هاست سنگ بود و سری که ز لبش خون میریخت خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای هدایت راه خود را یافته در کوی تو وی چراغ عقل روشن از فروغ روی تو هـادیـان خـلق را خطّ طریقت سوی تو جنّت اهل ولا هم خُـلـق تو هم خـوی تو ای محمّد را وصی ای ربّ اعلا را ولی هــادی امّت دهــم مولای ما چـارم علی پیکر توحید را روح مـطهّر کیست؟ تو شمع جـمع محـفـل آل پیـمـبر کیست؟ تو راهیان نور را هادی و رهبر کیست؟ تو دُرّ نه دریا و دریای دو گوهر کیست؟ تو آفتاب سـامـره چـشم و چـراغ مرتـضی جدّ پاک مهدی و نجل جـواد ابن الرّضا نام نیکویت علی خُلقت علی خُویت علی صدق واخلاصت علی آئینۀ رویت علی وجه نیکو،چشم وابرو،دست و بازویت علی ای ثنا خوانت محـمّـد ای ثنا گـویت علی سوّمین ابن الرّضا باب امــام عسکری کرده درچشم هدایت طلعتت روشنگری شهریاران جهان خاک سرِ کوی تـوأند خوب رویان دو عـالم عاشـق روی توأند اخـتــران آسـمـانی قـطـرۀ جـوی تـواند عـرشیان و فرشیان با هم ثنا گـوی توأند آیه های وحی در خال و خط رخسار توست حرف حرف«جامعه»ازلعل گوهربار توست جامعه موجی ست از دریای عرفان شما جامعه نوری ست از لب های خندان شما جامعه بحـری ست از انـوار قـرآن شما جامعه برقی ست از خـورشید تابان شما جامعه ما را سوی عترت هدایت میکند روح را مست مـی نـاب ولایـت میکند تو عـلـیِّ چـارم و ابن الـرّضای دوّمـی تو چــراغ انـجـمـن هـایی و مــاه انجـمی تو جمال حیِّ سبحانی به چـشم مردمی تو جـواد ابن رضـا نجـل امــام هـشتمی نجل وجه الله را در خـط و خالت یافتم چارده خـورشـید در ماه جـمـالت یافـتم گرچه قلب پاکت از زخم زبان آزرده اند گرچه روز و شب بلاها بر سرت آورده اند گرچه درحقّ تو ای مولا ستمها کرده اند گر چه با اجبار در بـزم شرابت برده اند شعر نابت خصم را دراضطراب انداخته نقش دشمن را درآن محفل به آب انداخته شعر نابی را که خواندی سر بسر هشدار بود بر سر آن بی خـبر فـریـاد آتـش بار بود هر کلامت یک نهیب از داور قهّار بود شعرنه، بر جان آن جانی، شرارِ ناربود آن ستمگر را ز گفتار تو حالی داد دست کرد اظهار ندامت جام را درهم شکست ایّها الهـادی النّقی یابن النُّجـوم الزّاهره اخـتر بـرج شـرف یابن البـدورِ البـاهـره جـدِّ پاک مـهـدی و نجــل بتـول طاهره پر زند مـرغ دلم هر شب به سوی سـامره هر که بودم هر که هستم هست و بودم خاک توست سینۀ من سامره، قلبم حریم پاک توست ای تـمـام آفـرینش یکـدم از عـمر کمت زنـده جان پیـکـر توحـید از فـیض دمت شمع جمع عالـمی، پروانه جان عالمت آبروی صورت خـورشید خاک مقـدمت ای ولیِّ حقّ! تو سرمست ولایت کن مرا هادی عالم به سوی خود هدایت کن مرا کیـسـتـم من خـاک زوّار امــام هــادیـم هر که هـسـتم عـبــد دربـار امـام هــادیم بـوتـۀ خـاری بـه گـلــزار امـام هــادیـم سـائــلی بـر گـرد دیــوار امـــام هــادیـم روز اوّل سـاکن این بـوستـانم کـرده اند از کرامت«میثم» این خـاندانم کرده اند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای کـعـبـۀ دل کـوی تو یا حضرت هـادی وی قبلۀ جان روی تو یا حضرت هادی ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی ای خلق ثـنـاگوی تو یا حضرت هادی آئـیـنـه اجلال نـبــی کـیست تـویـی تو چـارم علی از آل نبی کیست تویی تو تو اخـتـر بـرج نـبـوی شـمـس هُـدایی مــاه عـلــوی آیـنـه ی حـسـن خـدایــی فـرمـاندۀ ملک قـدر و جـیـش قـضایی آری تو عـلـیّ ابن جـواد ابن رضایـی خـوبان جهـان نور هدایت ز تو دارند ارواح رسـل روح ولایت ز تو دارنـد تـو جـانـی و در کـالـبـد کــلّ وجـودی تـو وجـه خـدا آیـنـۀ غـیـب و شهـودی تو نیّت و تکـبیر و قـیـامیّ و قـعـودی تو رابـطـۀ خـلـق و خــداونـد و دودی از فـیض تو مـنّت به سر خلـق نهادنـد با مهـر تو دادند به مـا آنـچـه که دادند ای گـوهــر تـوحـیـد به درج دهـن تـو روئیده به هر سو گل وحی از چمن تو انــوار خـدا در تو و حُـسن حَـسن تـو ما جـامـعــه داریـم ز فـیـض سخـن تو زین جامعه دل سوی تولای تو راهی است هر جمله آن جلوه ای از وحی الهی است از سامره خیزد به فلک نـور حـقـایـق دل ها به طواف حـرم قـدس تو شـایق مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق روزی خور خوان کرمت جمله خلایق مـدح تـو نـدای حق و جـبـریـل منادی نـام تو عـلــی کـنـیه زیبـای تو هــادی من آبــرو از خـاک در سـامــره دارم من خـاطـره هـا از سـفـر سـامـره دارم من جلوۀ طور از شجـر سـامـره دارم من عشـق دو قرص قـمر سامره دارم هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست چشمم به تو و لطف و عطا وکرم توست تو حجّـت حق خـلق به تـأئـید تو بـنـده تـوحـیـد و نـبـوّت به تـولاّی تـو زنــده جـبـریـل به بـام تو یـکی مرغ پـرنـده در بـین قـفـس رام تو شـیــران درنــده کردند چــو بر مـاه جـمــال تو نـظاره پـروانـه صفـت دور تو گـشتند هـماره نـور تو که از صبح ازل تافـته در دل خـامـوش نـگــردد به هزاران متـوکّـل هرگــز نشود محـو، حق از فتنه باطل آری نـرسـد بـار کـج خـصـم به منزل قـرآن همه را با سخن وحی دهـد پـنـد هر چـیز بود فـانی بجز وجه خـداونـد ای جود توهمچون یم و افلاک حبابت آوخ که رسـید از سـتـم خـصم عـذابت گریم به تو و غـصّه بی حدّ و حسـابت افـسـوس که بردند سوی بـزم شـرابت بر خیرگی خصم وبه بی شرمی او اف خاکم به دهن جام می ات کرد تعـارف توآیه تطهیری و رجس از توبه دوراست دل جای خدا و دهنت چشمه نور است وای ازمتوکّل که چه بی شرم وجسوراست مست می و مست ستم ومست غرور است با آن شرف و عزّت و اجـلال معـانی میخواست که در محفل اوشعر بخوانی خواندی دوسه بیتی که بهم ریخت سرورش بر خاک فکـندی زیر تخت؛ غـرورش گـفتی سخن از آدمی و تنـگی گـورش افتاد به تن لرزه بدان قدرت و زورش لـرزیــد ولـی در پـی اظـهـار نـدامـت می زد همه دم تیـشه به طـوبای امامت فریاد که زد زهر ستم شعـله به جانت افسوس که مسموم شدی چون پدرانت آوخ که زتن رفت برون تاب و توانت سوزد جگـرم بر تو و غـم های نهـانت میثم که به دل سوز و به سر شور تو دارد باشد که به خاک حرمت چهـره گذارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
الا ولایـت تـو خـلـق را تـمـام هـدایـت به جمله جـملۀ گـفـتار تو پـیـام هـدایت تو چارمین علی استی و زاده سه محمّد تویی تو هادی و بر حضرتت سلام هدایت
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
خوش آن دل كز ازل دارد؛ولاى حضرت هادى خوش آن سركو بساید رخ،به پاى حضرت هادى بجو از حق ولایش را همى جود و عطایش را صفا دِه گنج دل را؛ از صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
اى در سپهر مجد و شرف؛ رويت آفتاب بَر بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب از پاى فـتـاده ايم، ز رحمت تو دستگير ما را كه دل ز آتش داغت بُـوَد كـبــاب جـمـعـيـم مـا؛ ولـيـك پريشان به يـاد تو وز ما شكـسته تر دل زهـرا و، بوتـراب يا هـادى الـمـضـلّـين، كز مـردم ضلال جسمت در التهاب و، روانت در التهاب تـو آفـــتـاب عــالـمــى و، از افــول تـو افــتــاده اسـت در هـمـه ذرات انـقـلاب اى آيـت تــوكّــل و، اى آيـــه ی رضــا ديـدى جـنايت از متـوكل تو بى حسـاب گـاهـى دهـد مكان تـو در بركه السبـاع گاهى درون محبس دشمن به پيچ و تاب زنــدان بـى مـلاقــات آنــهـم بــراى تـو آه از جـفــاى طـايـفـه غـافـل از عِـقـاب تــو زاده ی بــزرگ جـوانــان جـنـتــى اى از سـتـم شـهـيـد شـده درگـه شـبـاب آن شـربـتــى كه داد به اجـبـار دشـمنت گـويـا شـرنـگ مـرگ بُد و، آتش مذاب كاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب اى بَــر درت نــثـــار درود مــلائــكــه امــروز بـر ســلام مــويّـد بــده جــواب
: امتیاز
|